مآفیآی قرمز من
پآرت ۱
من ا.ت ام تازه وارد ۲۰ سال و تنهایی داخل یک خونه ۲۰ متری کوچیک زندگی میکنم ، دوست دارم درسم رو ادامه بدم ولی انگار سرنوشتم فرق میکرد.
✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛
طبق معمول داشتم اماده میشدم که به دانشگاه برم.
کفشم رو پام کرد و منتظر اتوبوس نشستم.
اتوبوس اومد سوارش شدم و به سوی دانشگاه رفتم...
✛۱۰ مین بعد✛
وارد سالن شدم و رفتم سمت کلاسم که یکی از پشت چند تار موم رو کشید،دست کشیدم به سرم و برگشتم دیدم بهترین دوستم یعنی تانیا ایستاده و ریز داره میخنده.
ا.ت:اوه سلام چطوری؟(خنده)
تانیا:خوبم ممنون راستی تحقیق رو برای پروژه ی امروز اماده کردی؟(ابروش رو داد بالا)
ا.ت:یکمش مونده باید برم توی کتابخونه و ادامه ش رو از اونجا در بیارم.
تانیا:اها من برم کلاس شروع شد(هول)
ا.ت:باشه بای(دست تکون دادن)
رفتم کتابخونه و سر یکی از میز ها نشستم و شروع کردم به انجام دادن تحقیق ، وسطش موهام میومد جلوی صورتم مجبور شدم موهام رو گوجه ای ببندم.
✛۱۵ مین بعد✛
تحقیقم تموم شد و همین الان بود که کلاس شروع شه دویدم سمت کلاس و نشستم سر میز و همون موقع استاد وارد شد.
✛پرش زمانی به بعد کلاس✛
از کلاس رفتم و از دانشگاه خارج شدم ، توی راه ایستگاه اتوبوس بودم سرم پایین بود و انگار به دیوار برخورد کردم!
بلند شدم و روبروم رو نگاه کردم یک مرد عضلانی بود که میخورد ۲۸،۳۰ سال سن داشته باشه!
بلند شدم خودم رو تمیز کردم و ایستادم روبررو ی اون اقاعه
ا.ت:آقا شما روبروت رو نمیبینی؟من حداقل سرم پایین شما باید حواستون باشه!
✛:حواست به حرف زدنت باشه نمیدونی من کی ام؟؟(صورتش رو نزدیک به ا.ت کرد)
ا.ت:...
✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛
اینم از پارت ۱🍓
حما.یت یادتون نره هااا🌹
۱۰ لایککککک❤️🩹
#فیک #رمان #مافیا
من ا.ت ام تازه وارد ۲۰ سال و تنهایی داخل یک خونه ۲۰ متری کوچیک زندگی میکنم ، دوست دارم درسم رو ادامه بدم ولی انگار سرنوشتم فرق میکرد.
✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛
طبق معمول داشتم اماده میشدم که به دانشگاه برم.
کفشم رو پام کرد و منتظر اتوبوس نشستم.
اتوبوس اومد سوارش شدم و به سوی دانشگاه رفتم...
✛۱۰ مین بعد✛
وارد سالن شدم و رفتم سمت کلاسم که یکی از پشت چند تار موم رو کشید،دست کشیدم به سرم و برگشتم دیدم بهترین دوستم یعنی تانیا ایستاده و ریز داره میخنده.
ا.ت:اوه سلام چطوری؟(خنده)
تانیا:خوبم ممنون راستی تحقیق رو برای پروژه ی امروز اماده کردی؟(ابروش رو داد بالا)
ا.ت:یکمش مونده باید برم توی کتابخونه و ادامه ش رو از اونجا در بیارم.
تانیا:اها من برم کلاس شروع شد(هول)
ا.ت:باشه بای(دست تکون دادن)
رفتم کتابخونه و سر یکی از میز ها نشستم و شروع کردم به انجام دادن تحقیق ، وسطش موهام میومد جلوی صورتم مجبور شدم موهام رو گوجه ای ببندم.
✛۱۵ مین بعد✛
تحقیقم تموم شد و همین الان بود که کلاس شروع شه دویدم سمت کلاس و نشستم سر میز و همون موقع استاد وارد شد.
✛پرش زمانی به بعد کلاس✛
از کلاس رفتم و از دانشگاه خارج شدم ، توی راه ایستگاه اتوبوس بودم سرم پایین بود و انگار به دیوار برخورد کردم!
بلند شدم و روبروم رو نگاه کردم یک مرد عضلانی بود که میخورد ۲۸،۳۰ سال سن داشته باشه!
بلند شدم خودم رو تمیز کردم و ایستادم روبررو ی اون اقاعه
ا.ت:آقا شما روبروت رو نمیبینی؟من حداقل سرم پایین شما باید حواستون باشه!
✛:حواست به حرف زدنت باشه نمیدونی من کی ام؟؟(صورتش رو نزدیک به ا.ت کرد)
ا.ت:...
✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛✛
اینم از پارت ۱🍓
حما.یت یادتون نره هااا🌹
۱۰ لایککککک❤️🩹
#فیک #رمان #مافیا
- ۸.۰k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط